پوشیدن مترادف


پوشیدن مترادف اسم فرم

  • اختلال ساییدگی و پارگی، ساییدگی، فروپاشی زوال, خوردگی, فرسایش، پوسیدگی، استهلاک، dilapidation، تخریب.
  • پوشاک لباس لباس، لباس، لباس، دنده، دکل، لباس، لباس.

پوشیدن مترادف صفت فرم

  • ، این فرسوده مجازات آمران خواستار، شدید، سخت، سخت، دقیق، دشوار، سنگ زنی، مالیات، دشوار، طاقت فرسا.

پوشیدن مترادف فعل فرم

  • اسیاب ساییده شدن، مشت، abrade مالش، اخم، frazzle، fray، tatter، مختل.
  • تایر اگزوز، خستگی، weary، آزار و اذیت overwork, فشار, اداب، overtax، اخم.
  • در قرار دادن در دان، خرس، ورزش، در لباس.
  • زباله استفاده کنید تا مصرف، اگزوز، sap، تخلیه، نایاب، ساییده شدن، خرد کردن، gnaw، مالش.
  • نمایشگاه نشان می دهد، صفحه نمایش، تاثیر فرض، آشکار.
پوشیدن لینک های مترادف: فشار,

پوشیدن مترادف،