آتش مترادف،


آتش مترادف، اسم فرم

  • خستگی، کندی، بی تفاوتی، nonchalance، مرگ کاذب، داغ.

آتش مترادف، فعل فرم

  • تعدیل داغ کنونی، آرام، تسکین، dispirit، آرامش، دلسرد.
  • خاموش بانک قرار فرو نشاند، smother، منفجر.

آتش مترادف