برجسته مترادف،
برجسته مترادف، صفت فرم
- undistinguished ناموفق، متوسط، کاليبر بی تفاوت، امری عادی، معمولی.
- undistinguished، مبهم، نامعلوم، فروتن، متوسط.
- حل و فصل، مستقر، این نتیجه رسیدند، به پایان رسید.
- مغلوب undercut زیر پرتاب شده، فاصله دار، مقعر.
- ناشناخته ناچیز undistinguished، متوسط، معمولی، متوسط است.
- ناچیز کوچک ناچیز، بی اهمیت.
- کم رنگ، معمولی، کسل کننده است.
- کم رنگ، پنهان, محجوب, غیر قابل مشاهده, محسوس است.
برجسته مترادف، فعل فرم
- بازی براق بیش از تخت، مبهم و تاریک کردن، مبهم، نادیده بگیرد.