بلند کردن مترادف،


بلند کردن مترادف، فعل فرم

  • رها کردن، اجازه سقوط سست دور انداختن دور انداختن، پرتاب دور.
  • مطلق، strew، درهم و برهمی, یک ظرف غذا، اختلال.

بلند کردن مترادف