هاسکی مترادف،


هاسکی مترادف، صفت فرم

  • بمیرد ضعیف شل و ول خفیف، ضعیف، ضعیف و ناتوان، دختر گستاخ، hoyden، زن، wench، جید، wanton، ترش.
  • روشن، موسیقی، dulcet، تسکین دهنده، شیرین، دلپذیر.

هاسکی مترادف