کار مترادف،


کار مترادف، اسم فرم

  • بازی، تفریح و گداپروری و سهولت و کاهلی، بقیه.
  • بیکاری، بی تحرکی، توقف، توقف، توقف.
  • غیرفعالی انفعال سهولت، بی تحرکی، کاهلی، تنبلی.
  • مؤمن.

کار مترادف، صفت فرم

  • ترد, تازه, شیک, ظریف.

کار مترادف، فعل فرم

  • desecrate، بی حرمتی، لکه دار کردن، آلوده، نقض.
  • fizzle، درنرفتن، از دست، شکست، سقوط.
  • بیکار loaf تنبلی کردن، شانه خالی کردن، استراحت.
  • بیکار, استراحت, تنبلی کردن, بازی.
  • توقف، غرفه، طفره رفتن، شکست.

کار مترادف