آغاز مترادف
آغاز مترادف اسم فرم
- مبتدی تازه کار، novitiate شرکت کننده، نوچه، دانشجوی سال اول، تازه وارد، استخدام، tyro، شاگرد، یادگیرنده، probationer، proselyte.
آغاز مترادف فعل فرم
- دستور induct القای، قطار، معلم، فرو کردن، آماده، واجد شرایط، مختصر، مربی، گلوله.
- شروع سرچشمه شروع، آغاز، معرفی، ایجاد، راه اندازی، پیشگام، افتتاح، در بر داشت، اختراع، ایجاد.