از بین بردن مترادف
از بین بردن مترادف فعل فرم
- افراط ورزیدن نوزاد cosset، spoon-feed، متنعم coddle، overprotect، smother، طنز، به تهیه، mollycoddle، کشتن با مهربانی.
- توان حذف extirpate، عصاره، نابود کردن، تخریب، لغو، پاک کردن، از بین بردن، محو کردن، نابودی، کشتن، متمرکزسازی.
- حذف ترک، بی اعتنایی، محروم چشم پوشی، سرکوب، رها کردن، حذف، لغو.
- خلاص شدن از شر از حذف خارج، اخراج، حذف، تخلیه، پاک کردن، از بین بردن، extirpate، نابودی، متمرکزسازی، مالش.
- شیرجه غوطه ور ساختن شاقول، رها، lunge، زمین، سقوط، فرود، nosedive، با صدای تلپ, حمله با چنگال، ربودن، تصاحب، را.
- مختل آسیب بی ارزش می كنیم، debase، despoil، آلوده، تضعیف، مارس، محو کردن، سردرگم، معوج، خنثیسازی، خراب، زخمی، لکه دار کردن.
- پوسیدگی، پوسیدگی، ترش، putrefy putresce، رو به زوال، بد، دلمه، کپک، به نوبه خود.