از راه بدر کردن مترادف


از راه بدر کردن مترادف فعل فرم

  • وسوسه جلب گمراه، جذب، فریب، منحرف، فاسد، سراسرجهان، debauch، فريادی، اسیر، القاء، گمراه.
از راه بدر کردن لینک های مترادف: