استانی مترادف


استانی مترادف صفت فرم

  • باریک از فردى، قفسه، ظاهر خام انديش، مربع unworldly دل، ناآگاهانه، عقب مانده کوته فکر، تعب، تحمل، شهر کوچک عایق.
  • روستایی، روستایی، دور افتاده و روستایی، countrified، به دست نخورده، exurban، دور دست، کشاورزی، جنگلهای دورافتاده.
استانی لینک های مترادف:

استانی مترادف،