باتلاق مترادف
باتلاق مترادف اسم فرم
- باتلاق باتلاق باتلاق، باتلاق، پوسته پوسته شدگی، دام، لجن و کثافت، مرداب، everglade، مرداب، کف.
- باتلاق باتلاق باتلاق، مرداب، مرداب، پوسته پوسته شدگی، زار، دام.
- درهم و برهم کردن ظروف سرباز یا مسافر، mix-up معضل، دام مهلک، جم، سوراخ، مخمصه، فشار، اتصال، تعمیر، نقطه، دریای لانه، لانه زنبور، می توانید از کرمهای.
- دوغاب گل زار، سرگین، بامیه، باتلاق، لجن و گل، مرداب، مرداب، باتلاق.
- مارش مرداب، باتلاق، باتلاق، باتلاق اسلاو، انگلستان، باتلاق، تالاب، دام.
- مخمصه مخمصه، جم، ترجمهناپذيري، معضل ثابت، بن بست، گرفتاری، imbroglio، پاس، سوراخ.
- مرداب باتلاق باتلاق، باتلاق، swampland، پوسته پوسته شدگی، مرداب، گل، دام، باتلاق.
باتلاق مترادف فعل فرم
- bog نزول، غلتیدن welter، دست و پا کردن، slump.
- خیس خیس، اشباع، تند، waterlog سیل، deluge، سیل زده، تبادل نظر، submerse، غرق، غرق.
- پایمال کردن مالیات، overtax، overwork فشار، گسترش، تجاوز، بیش از حد، مصرف بیش از حد، glut، بلاغی، مسائل، congest، سیل، deluge، سیل زده.