باد کردن مترادف


باد کردن مترادف فعل فرم

  • تورم باد، متورم شدن گشاد، پف دار، منفجر، گسترش، بزرگ، کشش، بزرگ، مسائل، بسته، خودرا برای امتحان اماده، پد.
  • مخروطی deescalate بگیرد، کاهش، خنک کردن، کاهش، کاهش، رفته رفته کوچک شدن، فروکش، رد، کاستن، کاهش.
باد کردن لینک های مترادف:

باد کردن مترادف،