بار مترادف


بار مترادف اسم فرم

  • بار مراقبت از مشکل، ظلم، نگرانی، مانع، مانع، فشار، استرس، مصیبت.
  • بار وزن محتویات مواد بسته اتهام باری حمل و نقل، بارگذاری، lading.
  • باری، حمل و نقل، کالاهای lading حمل و نقل.
  • مسئولیت تعهد اتهام يکصد فشار مانع و بار سنگین کراس مشکل نگرانی نگرانی، رنج، رنج می برند.

بار مترادف فعل فرم

  • بار ستم encumber، وزن، پایمال کردن، overcharge، له، پریشان، مانع، مانع، فشار.
  • بیش از حد فشار، اعمال، چیزهای خودرا برای امتحان اماده, خفه کردن، جمعیت، چوب، زین، encumber، lade، نقص، مانع.
  • ستم فشار نگران، زحمت، مزاحم، وزن پایین, زیاد, درایو, مالیات.
  • پر lade پشته، بسته، stuff، وزن، پشته.
بار لینک های مترادف: زیاد, درایو, مالیات,

بار مترادف،