با چنگک جمع کردن مترادف


با چنگک جمع کردن مترادف اسم فرم

  • افسارگسیخته roué sensualist، lecher، profligate، rakehell، seducer, بطلبيد, دون خوان، اغوا.

با چنگک جمع کردن مترادف فعل فرم

  • جمع آوری، خراش با هم به جلو پشته، جمع آوری، amass خراش.
با چنگک جمع کردن لینک های مترادف:

با چنگک جمع کردن مترادف،