بخش مترادف


بخش مترادف اسم فرم

  • اختلاف اختلاف عقیده اختلاف، تفاوت، واریانس، شکستن، نقض، شکاف، مخالفت، مخالفت، پارگي، دشمنی، الگوهايى، بیگانگی.
  • بخش بخش بخش، عنصر، پارتیشن، محفظه، رده، بخش، جزء، عضو، قطعه.
  • بخش بخش زیربخش، واحد، دفتر، سلطه، رده، تخصص، منطقه، دامنه، قلمرو، حوزه، خط، اداره، بخش.
  • بخش بخش کسری، بخش، قطعه، واحد، زیربخش، بخش، اندازه گیری، درصد، سهم، قطعه، جزء، مؤسسان، ماژول، عنصر.
  • بخش بخش، قسمت برش، تکه، قطعه، قطعه، جزء، مؤسسان، کسری، زیربخش، بخش، بیت، ش، قارچ، قطعه.
  • بخش، قطعه، بخش، بخش، قطعه، زیربخش، کسر، سهم، ذرات، جزئیات، عنصر، جزء، عنصر، مؤسسان، ماژول، عضو، شاخه، اندام، اندام.
  • بخش، منطقه، منطقه، محله، جامعه، بخش، قصبه، منطقه، بخش، استان، منطقه، حوزه، بخش، مستعمره، محله یهودی نشین، تحت محاصره، باریو، چمن.
  • تالار، خوابگاه، بال، بخش، ضمیمه، غرفه.
  • حوزه بخش، bailiwick، سه ماهه، منطقه قصبه، شهرستان، بخش، باریو، محله یهودی نشین.
  • سرنوشت بسیاری سرنوشت، ثروت، شانس، قسمت، پایان، آینده، عذاب.
  • سهم، به اشتراک گذاری، سهمیه ظرفیت برش کمک هزینه دوز اندازه گیری، سود.
  • طرف علاقه علت، حزب، جناح، بخش، فرقه، گروه، دایره، تیم، مجموعه، دسته، گروه هم مسلک.
  • قطعه بخش، قطعه، بخش بخش، تکه، قراضه، مرسل، بخش، کسری، درصد.
  • منطقه منطقه بخش، فضا، دستگاه، دامنه، حوزه، حوزه، بخش، سه ماهه، محل، محل، محله، بخش، بخش، استان.
  • کلاس دسته تقسیم، کاست، گروه، سلسله مراتب، قشر، حوزه، bailiwick، گروه بندی، دایره، فرقه، قبیله، دسته، جامعه.

بخش مترادف صفت فرم

  • جزئی.

بخش مترادف فعل فرم

  • ترک، دور ترک بخشی شرکت را ترک تقسیم تا جداگانه, شکستن.
  • تقسیم تقسیم جدا، شکستن، پارتیشن، شدید، dissever، بین بردن، پیاده کردن، disunite، جدا کردن، طلاق، cleave، sunder.
  • دفع کردن حمله حریف دفع، دفع، فویل، دفع جلوگیری، repulse، خنثی کردن، بازداشتن، مخالفانش، مانع، جلوگیری از، منحرف، بلوک، بررسی.
بخش لینک های مترادف: جزئی, شکستن,

بخش مترادف،