به رخ کشیدن مترادف


به رخ کشیدن مترادف اسم فرم

  • لاف زدن مباهات boastfulness، با تکبر راه رفتن، bombast، gasconade، پهلوانان خودنمایی ها بلند صحبت، هوای گرم، گاز سفری داستان ماهی.

به رخ کشیدن مترادف فعل فرم

  • لاف زدن خیره نگاه کردن، بحث بزرگ ضربه شاخ خود کلاغ پف، vaunt، exult، شکوه، bluster، شکوفا، swagger.
به رخ کشیدن لینک های مترادف: