بوق زدن مترادف


بوق زدن مترادف اسم فرم

  • فریاد زدن سر و صدا بری، catcall، caterwauling، gibe، هياهو، تمشک، برانکس تشویق.

بوق زدن مترادف فعل فرم

  • jeer اى fleer، مسخره، clamor، اشتباه، بری, زیر, hiss, طعنه، فریاد.
بوق زدن لینک های مترادف: زیر,