بیقرار مترادف


بیقرار مترادف صفت فرم

  • ، پرخاشگر، بلند پروازانه، در رفتن، رانده شلوغ، شتاب زده و بازور، هل دادن، كوشش در ایجاد وسواس، فشار.
  • فرسوده آشفته، آشفته، fretful، قطع، fitful، بی خوابی، ناراحت کننده، unrelaxed، آشفته،, unquiet, کننده بیدار، خسته کننده.
  • مضطرب بی تاب نیکزاد، اضطراب، نگران، fidgety، تحریک، هیجان زده، تحریکی، انقباض.
بیقرار لینک های مترادف:

بیقرار مترادف،