بی قراری مترادف
بی قراری مترادف اسم فرم
- uneasiness disquiet عصبانیت، بیگانگی، اضطراب، دلهره، بی قراری، نارضایتی، احساس وحشت و نگرانی، نارضایتی، بیگانگی، misgiving، qualm.
- ضعف lassitude بزرگسالان، frailty، وهن، enervation، خستگی، خستگی.
بی قراری مترادف فعل فرم
- squirm سر و صدا، حرکت یا کشش ناگهانی اخم، ساییدگی، طفره زدن، کمانچه، لرزش، اهسته تکان دادن، شلوغی.