تدبیر مترادف
تدبیر مترادف اسم فرم
- savoir مداخله، دیپلماسی، اختیار، کردار، ظرافت، circumspection، حساسیت، حساسیت، politesse، ادب، نظر، بصیرت، بینش، احتیاط، ظرافت، لهستانی، شهر نشینی.
- تدبیر ابزار دستگاه، ساز، ساخت و ساز، لوازم خانگی، دکل، اختراع، ایجاد، حیله.
- دستگاه ابزار، ابزار دستگاه، لوازم خانگی، تدبیر، پیاده سازی، مصنوع، حیله.
- طرح اختراع مى دهم كه تدبير، طراحی، نیرنگ، ابتکار و خلاقیت، نوآوری.
تدبیر مترادف فعل فرم
- اختراع، contrive، ایجاد، شکل، طرح، مد، اختراع کردن، فکر می کنم تا، قاب، آماده، تصور، تصور، خواب، سرچشمه، ایجاد، در بر داشت، پیشگام، نقشه.