ترد مترادف
ترد مترادف صفت فرم
- ، نیروبخش نیرو، تحریک، طراوت، مقوی، سرد، سریع، سرد.
- تمیز و شسته و رفته و مرتب، انجام تا، دقيق، تر و تمیز، صنوبر، منظم، دستور داد، هوشمند.
- شکننده crumbly شکننده، شکننده، ترد، شکستنی.
- شکننده.
- مختصر و مفید مختصر trenchant plainspoken، تند و با مزه, scintillating با نشاط تیز درخشان شوخ, پر جنب و جوش.