ترش مترادف
ترش مترادف صفت فرم
- برش شدید، هیدروکسید سدیم، گاز گرفتن، تند و زننده، زخمی، تیز، خاردار، acerbic، acidulous، انتقادی، بی عاطفه، catty، مختصر، trenchant، brusque.
- تیز ترش اسید vinegary، زبانه دار، قابض، استیک، acerbic، قوی، تند، تند و با مزه، acidulous.
- تیز، اسید، ترش، ماهی، vinegary، unripened، سبز، تخمیر فاسد خراب شده بد، curdled.
- صلیب، morose acidulous، لجوج، بد خو، پیچیده تحریک، بد خلق، تند و زننده، ستیزه جو، waspish، ill-natured، ناهنجار، بد خو، sullen.
ترش مترادف فعل فرم
- disenchant، حقیقت اگاه کردن، disillusion، embitter.
- تنبیه کردن ضرب و شتم، thresh flail، شلاق، شلاق، قهوهای مایل به زرد، اعتصاب، تسمه، pommel.
- شکست rout drub، روز سه شنبه، بهترین، ضرب و شتم، تسخیر، پیروز شدن بر، بدترین پایمال کردن.
- پا زدن thresh کردن به پایین، مول بر بحث، تکرار مکررات، بحث، اگزوز، می کردن، را، بررسی، پروب، حل و فصل.