تشنج مترادف
تشنج مترادف اسم فرم
- اسپاسم مناسب بادوام تشنج، throe، لرزش، اضطراب سخت و ناگهانی خراب، throb، حرکات غیر ارادی اندامها، کشش.
- حمله، مناسب، تشنج، بادوام تشنج، سکته مغزی، محاصره، طلسم، throe، حادثه، قسمت، ملاقات، اضطراب سخت و ناگهانی.
- گرفتن، درک، نگه، مصادره، تخصیص، خلع يد، غصب، پیشدستی، حقی، فداکارى، ضبط، kidnaping، impoundment، آدم ربایی، بازداشت.
تشنج مترادف صفت فرم
- fitful اسپاسمودیک، agitative پراکنده، نامنظم رونده، خشونت، آشفته، آتشفشانی، مواد منفجره.