تعادل مترادف
تعادل مترادف اسم فرم
- آرامش، تعادل فکری، ثبات، خونسردی، وقار، levelheadedness، کنترل خود، ثبات.
- تعادل، برابری، evenness، evenhandedness، سهام، انصاف، تقارن، متعادل ساختن، برابري، هم ارزی، مکاتبات، ثبات.
- تعادل، ثبات، متعادل ساختن، ثبات، evenness، counterpoise، تقارن.
- عاقلی وقار، judiciousness، قضاوت، تعادل فکری خود را کنترل، ثبات، اعتماد بنفس، imperturbability، unflappability، داغ.
تعادل مترادف فعل فرم
- equilibrate poise، برابر سطح، حتی، مسابقه، موازی، ایجاد ثبات، steady.
- مقایسه وزن عمدی، اندیشیدن، نظر، برآورد، قضاوت، محاسبه، فکر، پهلوی هم گذاشتن، افتراق، قائل.