تلو تلو خوردن مترادف


تلو تلو خوردن مترادف فعل فرم

  • teeter waver تلو تلو خوردن، لرزش، در نوسان بودن، تلو تلو خوردن، toddle، تلو تلو خوردن، رنه، نوسان، رعشه، راک، حلقه، سفر، quaver.
  • totter حلقه در نوسان بودن، تلو تلو خوردن، تلو تلو خوردن، waver، سنگ، چوب، دست و پا کردن, تلو تلو خوردن، shamble، رنه.
  • totter پاتر رعشه، تلو تلو خوردن، quiver، quaver، dither، لرزش، رنه.
  • بی حس کردن stupefy مبهوت، شوک، dumbfound، پایمال کردن، تعجب، flabbergast، bewilder، مات کردن, appall, متحیر کردن، perplex، گیج یا گمراه کردن، nonplus.
  • تلو تلو خوردن dodder، تلو تلو خوردن در نوسان بودن، totter، waver، راک، جنباندن، ارتعاش، نوسان، shimmy، رول، حلقه.
  • خطا گمراه لغزش، bungle، boggle، اشتباه، آستین، سخن بی معنی وبیهوده، خطایی.
  • دل دل کردن.
  • رخ می دهد، شانس آمده اجرا، ضربه، برخورد، کشف، پیدا کنید.
  • زمین بازی شیر یا خط, careen, teeter، نمی تونم در نوسان بودن، نوسان، حلقه، شیب، رول، تلو تلو خوردن، تلو تلو خوردن، swag، ساج، دست و پا کردن.
  • سفر سرنگونی، جست و خیز کردن، بنیانگذار، totter teeter، تلو تلو خوردن، رنه، تلو تلو خوردن، sprawl، راک، حلقه، زمین، سقوط، را هدر.
تلو تلو خوردن لینک های مترادف: دل دل کردن,