جدا کردن مترادف
جدا کردن مترادف فعل فرم
- برداشت بازنشسته seclude، محدود، پنهان کردن، هایبرنیت، estivate، برو پناه خاموش، cloister، دفن، عقب نشینی، جلوگیری از، rusticate.
- جدا قطع unfasten، شدید، خلاص، شل، تقسیم، sunder، بخش, رایگان, منزوی، برش، برداشت، لغو، disjoin، طلاق.
- جدا منزوی جداسازی، قرنطینه، sequestrate، حذف، محو، exile، محروم، قفل کردن، مجموعه از هم جدا، امیدوارند.