جوشیدن مترادف


جوشیدن مترادف فعل فرم

  • تجمع قلب را تشویق، بازیابی، احیای، ترمیم، بهبود، نگاه کردن، روشن، باک، خرس، تقویت، نیروی تازه یافتن.
  • دید.
جوشیدن لینک های مترادف: دید,

جوشیدن مترادف،