حادثه مترادف
حادثه مترادف اسم فرم
- fortuity inadvertence تصادفی fluke دمدمی مزاجی، happenstance، غیر منتظره، پیش بینی نشده است.
- بدبختی بدبختی contretemps، misadventure، سقط جنین، سختی، مصدوم، اشتباه، فاجعه، بد شانس، فاجعه، تصادف، برخورد.
- رویداد وقوع، قسمت، قانون، امر اتفاق می افتد، شرایط، ماجراجویی، تجربه.
- شانس، ثروت، شانس، سرنوشت، خطر، عمل خدا.
حادثه مترادف صفت فرم
- آرام ارام، کسل کننده، یکنواخت، ملالت uninteresting، ناچیز، داغ، unmemorable، روال، خسته کننده و معمولی و wonted، عادی.
- مشروط متعلق،، مرتبط مربوط مرتبط، وابسته، لوازم جانبی، تابع، مسئول، به احتمال زیاد متصل است.