حباب مترادف


حباب مترادف اسم فرم

  • توهم فانتزی، فانتزی، فانتوم، صدا زدن بازیچه قرار دادن، رویای، خیال، will-o'-the-wisp، خیال واهی.
  • جسم کوچک کروی، حوزه، توپ، گوی، قطره، قطرات، مهره، فوم، کف کردن spume، burble، قطره، قطره قطره، برآمدگی، لامپ، تاول.

حباب مترادف فعل فرم

  • burble خرده خرده پیش بردن ریپل، قطره، قطره، شلپ شلپ کردن، چلپ چلوپ، slosh، gurgle، trill، purl، زمزمه، پر حرفی کردن.
حباب لینک های مترادف: