خاک مترادف
خاک مترادف اسم فرم
- رسوایی شایعات بی اساس، tattle، شایعه، بحث، انگور، بشکه اب عرشه کشتی، تهمت.
- زمین خاک زمین، زمین، لوم، چمن، گل، گرد و غبار.
- زمین زمین، زمین، خاک رس و شن چمن، هوموس، لسي، چمن، خاک سطحی، خاك تحت الارضي گرديد، ته مانده، خشت.
- نقطه لکه سیاه شدن، لام، splotch، لکه دار کردن، spatter, چلپ چلوپ، بلات.
- وقاحت، پورنوگرافی، کثافت، هزل، زشتى، ribaldry، bawdiness.
- کثافت دوده سرگین، باتلاق، لجن و گل، گل، گرد و غبار، دوده، لکه، لکه.
خاک مترادف فعل فرم
- ادبیاتی گردنه رسوايى، sully، شرم، تحقیر، روزهایی، debase، بی اعتبار کردن، لکه، malign، آسیب، blacken، besmirch، bespatter، نخواهم.
- کثیف سیاه شدن چرک کردن، مادی، لکه، splotch، لام، ظروف سرباز یا مسافر، bespatter، نقطه، smutch، نخواهم، blacken.