خرابکاری مترادف


خرابکاری مترادف اسم فرم

  • مخرب اماده خرابکار، ولگرد عادی شهر تهران، plunderer، looter، ویرانگر، pillager، بربر، وحشی، iconoclast، marauder، کسیکه عمدا ایجاد حریق، housebreaker، هون.

خرابکاری مترادف فعل فرم

  • واژگون غیر فعال کردن، incapacitate، تضعیف sap، خراب، خرابگری، آسیب، مانع، مانع، مانع، چسب نواری.
خرابکاری لینک های مترادف:

خرابکاری مترادف،