خرج کردن مترادف


خرج کردن مترادف اسم فرم

  • اورژانس بحران مخمصه، مخمصه، مشکل، exigency، تنگه، فشار، vicissitude، استرس.

خرج کردن مترادف فعل فرم

  • دستگیری ناب قلاده، دستگیری، ضبط، چنگ زدن، جلوگیری، گرفتن.
  • صرف بشه.
  • فشار فشرده، نیشگون گرفتن و کشیدن، گرفتگی عضلات، له اتصال، سرمازدگی، قرارداد، گريپ، یافت نشد!.
خرج کردن لینک های مترادف: صرف بشه,