خرچنگ مترادف


خرچنگ مترادف اسم فرم

  • میل لنگ است.

خرچنگ مترادف فعل فرم

  • خراب کردن از بین بردن، درمانده، تداخل، ظروف سرباز یا مسافر خنثی کردن، گیج یا گمراه کردن، طفره رفتن، پیچیده، مزاحم شدن.
  • شکایت گله، کپور grouse، سگ ماده، زمزمه، ناله، ناله، گریستن،، ضجه و زاری، نق نقو، گسل، انتقاد.
خرچنگ لینک های مترادف: