داش مترادف
داش مترادف فعل فرم
- آمار اعتصاب، پرتاب، محوری، بد گویی کردن از ضربت سخت زدن، thwack، wallop، سر و صدا, شکستن، شکستن، کبود، رم، پرتاب، بازیگران، اسلم.
- درمانده دلسرد daunt، مات کردن، dispirit، خنثی کردن، افسرده، dishearten، تعدیل، غمگین، نا امید، فویل، آتشک، سرنگونی.
- عجله عجله جهش، محدود، سرعت، مسابقه، تسریع، چشمه، بهار، فلش، نیزه، فایل های فشرده.