درست مترادف
درست مترادف صفت فرم
- ، حق مشروع، واجد شرایط، قانونی، رسمی شناخته شده, پذیرفته شده، تایید شده، مشروع، فقط تحریم مجاز مقرر، موجه.
- دقیق دقیق، راست، درست، بی تقصیر errorless، دقیق، واقعی، سخت، کامل، unerring، unmistaken، مصون از خطا، خوب به همه حق.
- صادق راستگو نشسته، صالح، ساده، محترم، اصولى، معتبر، اخلاقی، بالا، فکر veracious بی طرفانه منصفی متفکرين، بی طرفانه.
- صالح فقط صادقانه، upstanding، فضیلت، متفکرين محترم، واقعی، قابل اعتماد، پوست کنده، ساده، veracious.
- عمودی، راست، عمود بر، upstanding، در پایان، امینی، شاقول است.
- مناسب و قابل قبول, مناسب, اتصالات مناسب، استاندارد، منظم، انتظار می رود, آراستهای, حق, شدن, دیدار دیپلماتیک, كس, کوشر.
- واقعی واقعی، خالص، واقعی العربي، واقعی، معتبر، معتبر، unmixed، گدازنده، کساني، طبیعی است.
- واقعی، دقیق و معتبر، مطمئن، دقیق، محتوای درست، صریح، تحت اللفظی، منظم، شاقول، متقارن، راست، حتی.
- وفادار، قابل اعتماد، وفادار، قابل اعتماد، انسانهایی، ثابت، ثابت قدم، اختصاص داده شده، شرکت، ثابت قدم، محاکمه و واقعی، آبی پاک.
درست مترادف فعل فرم
- اصلاح تنظیم، درمان، راست، تنظیم حق جبران، بهبود، emend، اصلاح، دکتر، لمس کردن، اصلاح, ترمیم, تعمیر، تنظیم، تعمیر، درمان، بازیابی، recondition.
- زخم زبان زدن chasten، چوبکاری کردن، پند دادن، نظم و انضباط عتاب کردن، توبیخ، chide، توبیخ و ملامت کردن، castigate، شرايط دشوار بانوان ايران، دستور.