رنگ پریده مترادف


رنگ پریده مترادف اسم فرم

  • خاک زمین منطقه، منطقه، منطقه، زمینه، مدار، محوطه، محدوده، محدودیت، مرز، مرزهای، مرز، لبه، مرز.
  • داربست سهام، چوب، ساقه، شفت با پرچین احاطه کردن، عصا، میخکوب کردن محکم کردن، شمع.

رنگ پریده مترادف صفت فرم

  • ، ضعیف ضعیف کم بی حال، ضعیف، نازک، مهربان، برنامه، spiritless.
  • خمیر سفید, pallid, وان, ashen, مانند, خاکستری و نور کمرنگ کردن، شستشو بدون خونریزی waxen مومی اتلاف،، سفید، مقصور، blanched، sallow، بی رنگ،.
  • رنگ پریده ashen livid، pallid، شبح، بی رنگ، خمیری، ضعیف، waxen، careworn، اوج خود رسید، هاگارد، نحیف و لاغر و نحیف، کشیده شده است.
  • نحیف وحشتناک deathlike, تکان دهنده, cadaverous, طیفی، livid، دافع، ترس و وحشتناک و ترسناک، وحشتناک و بد.

رنگ پریده مترادف فعل فرم

  • رنگ سفید محو، blench، تار، رنگ پریده، کسل کننده است.
  • سفید کننده سفید پراکسید، decolorize، decolor، شستن، محو شدن.
رنگ پریده لینک های مترادف: وان, مانند, تکان دهنده,

رنگ پریده مترادف،