روشن شدن مترادف


روشن شدن مترادف فعل فرم

  • آتش، آتش، نور، مجموعه ای در آتش، سوختگی، سوخت.
  • تحریک تحریک، تحریک و تشجیع کردن، تحریک، تیز کردن rouse، تحریک، goad، بیدار، ملتهب، هم بزنید تا، برانگیختن.
  • گرم تسریع، درخشش آتش، هم بزنید، هیجان، روشن، روشن است.
روشن شدن لینک های مترادف:

روشن شدن مترادف،