شده مترادف
شده مترادف فعل فرم
- ravish تجاوز به عنف، deflower، را با زور سوء استفاده به عنوان sault، کورمالی.
- بی حرمتی desecrate، توهین، disdain، بی احترامی رسوايى، outrage، blaspheme، رد، مسخره، استهزاء، revile، اى، maltreat، گردنه، sully.
- تداخل impinge تحمیل، مزاحم شدن، قطع، تجاوز، حمله، غصب، حد خود تجاوز کردن، مناسب، مزاحم، obtrude، شکستن در.
- شکستن تجاوز، تجاوز، شانه خالی کردن از نافرمانی، بی اعتنایی، سرپیچی، مخالفت، مقاومت، چشم پوشی، نقض.