عادی مترادف


عادی مترادف اسم فرم

  • ابتذال واضح، کلیشه، بی موردی تبدیل برمید، ابتذال، ماکسیم، اصل، گفت، ضرب المثل.

عادی مترادف صفت فرم

  • unexceptional.
  • عادی، روال رایج آشنا، هر روز، های قدیمی بی اهمیت hackneyed، مبتذل،، jejune.
  • متداول، معمول، هر روز، منظم، همیشگی، عادت، معمولی انتظار می رود مرسوم، غالب، آشنا، طبیعی، میانی، سهام، تاسیس، استاندارد.
  • متوسط عادی ملالت، undistinguished، معمولی، قابل تحمل، قابل قبول، so-so، insipid، رام، unimpressive، uninspired، پیش پا افتاده، uninteresting.
عادی لینک های مترادف:

عادی مترادف،