فضولی مترادف
فضولی مترادف اسم فرم
- اهرم.
فضولی مترادف فعل فرم
- بالا بردن بلند بالا بردن، باز، حرکت، بالا بردن، جایزه، زور، جیمی، بعنوان يك اهرم.
- تداخل مداخله، مزاحم شدن, ته قنداق تفنگ رشوه دادن، مخلوط، obtrude، intermeddle، interject، قرار داده، kibitz، شاخ در.
- همکار اسنوپ، peep زیرچشمی نگاه کردن، خیره نگاه کردن، ترامواها، سر و گوش آب، بینی، فضولی، مزاحم شدن, تداخل، ته قنداق تفنگ.