لکه مترادف
لکه مترادف اسم فرم
- اره.
- حباب جسم کوچک کروی، قطره، قطرات، برآمدگی تاول، تاول، مهره، حوزه، گوی، گلوله، ذرات.
- لکه دار کردن رسوایی انگ گسل عیب لکه smirch بلات بی احترامی کردن بی اعتبار ساختن لکه دار کردن، نقطه، سرزنش.
- نقطه، لکه دار کردن, بلات, علامت گذاری, smirch تغییر رنگ و blotch و لک و لام, وصله.
لکه مترادف صفت فرم
- جویدن برش، طعنه، سوزش، اسید، acerbic، waspish، هیدروکسید سدیم، تند، نافذ، تند، scornful، سمي.
لکه مترادف فعل فرم
- بی رنگ خاک لکه دار کردن، نقطه spatter، کثیف، لام، نخواهم، چرک کردن، خال، splotch.
- رسوايى لکه دار کردن، فاسد، sully، تنزل گردنه، debase، بی اعتبار کردن، آلوده، سم، besmirch، نخواهم، لکه دار کردن.