محروم مترادف


محروم مترادف صفت فرم

  • محروم استانهای محروم، معلول توسعه نیافته، ظهور، اورژانس.

محروم مترادف فعل فرم

  • برهانیم، دور، سلب مالکیت، از، dispossess، تلاشهاى، denude، راب، مصادره، debar، حذف، bereave، محدود کردن، estop، قطع، نوار، جز، مانع، ممنوع.
محروم لینک های مترادف:

محروم مترادف،