مدفوع مترادف
مدفوع مترادف اسم فرم
- ابر رقیق, سایه تاریکی، گرفتگی، سایه، پرده، ابهام، حجاب، دل تنگی، پتو، پتو مرطوب.
- رد، زباله، مدفوع، کود، مدفوع، فضولات انجام شد، ordure، مدفوع، پشکل، تلخه.
- سرگین مدفوع، مدفوع، ordure کود، زباله، چیپس، کود مرغی.
- صندلی، footstool، footrest، اردوگاه مدفوع، hassock، عثمانی.
- مدفوع دفع مدفوع فضولات انجام شد، کود، مدفوع، ordure، زباله، مدفوع کبوتر اینفورمر.
- مدفوع سرگین فضولات انجام شد، مدفوع، زباله، کود، ordure، سرگین، مدفوع.
- کفن گوشته پوشش، سایبان، حجاب، vestment، سپر، پتو، پارچه، پارچه.
مدفوع مترادف فعل فرم
- محو رد تضعیف، تار، پرچم، موی دماغ کسی شدن، cloy، نشستم، کسل کننده، بلانت، dismay، appall، قدر داشتن، disaffect.