نابود کردن مترادف


نابود کردن مترادف فعل فرم

  • متمرکزسازی، نابودی، خاموش، مصرف، فرو نشاندن، خنثیسازی، خراب، معدوم کردن، به تدريج] نابود، از بین بردن، تلفات زیاد وارد کردن، محو کردن، پاک کردن، حذف، extirpate، لغو، expunge، پایان، سطل زباله، shipwreck.
  • پاره کردن, راز, تخریب, خراب کردن خراب و خرد و انفجار، روده، نابود, شکستن.
نابود کردن لینک های مترادف: پاره کردن, راز, تخریب, شکستن,

نابود کردن مترادف،