ناظر مترادف
ناظر مترادف اسم فرم
- تماشاگر onlooker bystander، ماهان، معاینه، ناظر، بازرس، نمایشگر، شاهد، scrutineer، دانش آموز، سازمان دیده بان، مواظب، عینی.
- مدیر سرپرست سرپرست، فورمن، رئیس، سرپرست، رئیس، سر، کاپیتان، مدیر، فرماندار، کار فرما، برده درایور.
- نگهبانی گارد، مواظب سنتینال، warder، نظارت، ناظر، بازرس.
ناظر مترادف صفت فرم
- هشدار هوشیار، چشم در گارد، محتاط، wide-awake مراعات احتیاط، نگهبانی، مواظب در lookout در qui vive باز.