نرم کردن مترادف


نرم کردن مترادف فعل فرم

  • enervate enfeeble، debilitate، تضعیف مختل، اگزوز، unnerve، emasculate، unman.
  • کاهش assuage خلق و خوی، متوسط، بهبود بخشد، کاهش، فروکش کردن، دلجویی، فرو نشاندن.
نرم کردن لینک های مترادف:

نرم کردن مترادف،