نگاه مترادف


نگاه مترادف اسم فرم

  • توبیخ.
  • جنبه، بیان، رفتار، ظاهر، قیافه، شیوه، هوا، چهره، چهره، لقاء، تحمل، رفتار، حمل و نقل، بازیگران، پوشش، بیان، اثر، صورت ظاهر.
  • فلش درخشش پرتو، تلالو، سوسو زدن، زرق و برق، برق.
  • نگاه اجمالی نگاه، peep زیرچشمی نگاه کردن، چپ نگاه کردن.

نگاه مترادف فعل فرم

  • به نظر می رسد به نظر می رسد در حال حاضر، نشان می دهد، شواهد، نمایشگاه، آشکار.
  • جستجو به دنبال بررسی، پژوهش، پرس و جو، بررسی، بشکافيم، تامل، مطالعه، چشم چرانی، leer، peep، با شگفتی نگاه کردن، خیره، جاسوسی.
  • دیدن زل زل نگاه کردن، توجه دید، مشاهده، چشم، خیره نگاه کردن، نگاه، سازمان دیده بان، چپ نگاه کردن، تشخیص، espy.
  • فلش, glint, جسته جسته برق زدن، درخشش، gleam، زرق و برق, scintillate, coruscate.
  • نگاه اجمالی peep زیرچشمی نگاه کردن، نگاه، همکار.
  • کمانه چراندن carom فلاش, sideswipe, دوباره بجای اول برگشتن، خامه ای، تلنگر، قلم مو.
نگاه لینک های مترادف: توبیخ, فلش,