هم بزنید مترادف
هم بزنید مترادف اسم فرم
- زندان.
- هیجان هیاهو، شلوغی سراسیمگی، سر و صدا، گرفتاری، کارهای، pother، اختلال، بیداد، هياهو، تخمیر.
هم بزنید مترادف فعل فرم
- bestir بیدار کردن، بیدار rouse، روح، جرقه، استوک، بر انگیختن، تحریک، تحریک، فن، تحریک، خار، سازندهء، بی درنگ، تحریک.
- تاثیر حرکت، لمس تحریک، ناراحت، لرزش، تحت تاثیر قرار دادن، مزاحم، پیوند، تحریک، جار، مشکل.
- تکان دادن مزاحم بنويسيم،، اشاره، سوق، راندن، تغییر، حرکت، بازی شیر یا خط, تکان, خش خش، لرزش.
- مخلوط ممزوج شدن مخلوط، ضرب و شتم، شلاق، ماهوت پاک کن زدن، تقلا، ترکیب، بازی شیر یا خط، بنويسيم،.