چشمه مترادف


چشمه مترادف اسم فرم

  • fount جت اسپری، بهار، قلم، جریان، فواره زدن اب، چشمه اب گرم، روان شدن، خروج.
  • روان، فواره زدن اسپری جت، چشمه، outpour، چشمه اب گرم چشمه فوران، بهار.
  • شیوع انفجار، فوران، خروش سراسیمگی، راش، مناسب، طلسم، سیل، عود، حمله، موج، قیام، groundswell.
  • منبع منبع ریشه، گهواره، سرچشمه، سرچشمه، پیدایش، آغاز، علت، نویسنده، رحم، زادگاه.

چشمه مترادف فعل فرم

  • روان شدن, سینما, چشمه، سرنگ، جریان، فواره زدن اب, جت, خوب, پور، موج، پشت سر هم.
چشمه لینک های مترادف: روان شدن, سینما, جت, خوب,