چشمک مترادف


چشمک مترادف اسم فرم

  • چشم به هم زدن، nictitation، squint، چشمک زدن، winking، خفاش.

چشمک مترادف فعل فرم

  • چشمک glimmer gleam، چشمک زن، winkle، زرق و برق، فلش.
  • چشمک زدن, nictitate, nictate, چپ نگاه کردن, خفاش.
چشمک لینک های مترادف: چشمک زدن,